تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته
بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم
اما...
تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات
ماندی؟؟؟
شانس نام مستعار خداست آنجا که نمی خواهد امضایش پای داده هایش باشد...
گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من....
به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا هم برایت برآورده اش میکرد.
دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال خدا به تو داده است لیاقتش را داشته ای !
و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!
.... و قسم می خورم که راست می گفت .
یادش بخیر
بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ".
خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... "
(حسین پناهی )
ارزش
مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید:
«چرا در اسلام زنان مسلمان اجازه ندارند با مردان مصافحه کنند؟»
شیخ گفت: « آیا تو میتوانی دستهای ملکه الیزلبت را بگیری؟»
مرد انگلیسی گفت:« البته که نه، فقط افراد خاصی هستند که میتواند با ملکه مصافحه کنند .»
شیخ جواب داد:« بانوان ما ملکه هستند و ملکه ها با مردان غریب مصافحه نمیکنند.»
دوست
جالبه
ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا
شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم
وارد شویم منتظر می مانیم.» عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به
او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند:
« ما با هم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و
گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است،
حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد.
شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و
گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را
دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام
یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه
افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟» پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را
دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! » آری… با عشق هر
آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید
درد دل
امدم اندک هواری بزنم تا شاید از درد درونم کم شود اما ......افسوس که دیدم سکوت تنها راه باقی برای
زیستن است
دل دیوانه ما هرچه که گفت همه او را به کنایه خندیدن
ای خدا من دگر امید ندارم به خلق تو دراین ملک گران
همگی گرگ شدن اندر پی هم
سبقتی چند برای افزودن مال
گناهش را به جان میخرند
چه بگویم که نگویم بهتر است
دل من چون تو را میبیند
به راه فردا میبنگرد
خسته از نیش و کنایه از زخم زبان
تنها به امید وصل تو راهی است
من فقط از تو خدا میخواهم
اخر جاده تاریک من
تو که سرشار از نوری بنشینی
تا که من ارام در راه تو گام بردارم
وبه سوی تو معشوقه من قدمی استوار بردارم
به امید وصلت میتازم هرچند
که ادمها مرا دیوانه بخوانند
که دیوانگی هم عالمی دارد
به امید وصل یار می ایم
یا مهدی
جز تو کسی نیامده آقا، سر قرار
انگار بی تو نیست کسی، غرق انتظار
این جمعه هم گذشت و تو مثل همیشه باز
در انتظار خویش نشستی به انتظار
واقعیت
بزرگی وصیت کرد که برای سلامتی عقلتان هویج بخورید؛
همه خندیدند و کسی ندانست... که عقل همه
در چشمشان است!........
توجه
دوستی نقل قولی نوشته بود که :
" همه دوست دارند به بهشت بروند اما هیچ کس دوست ندارد بمیرد......"
در جواب نوشتم : بله ، چون به قول بزرگ مردی " بهشت را به بها
می دهند و نه به بهانه " و ما عمری است که فقط بهانه بهشت را می
گیریم و تاکنون کاری نکرده ایم که لایق بهشت رفتن مان کند ...
پس چگونه به مردن فکر کنیم ...؟!
چگونه ...
کمی تامل
آیا برای مردن و جهان پس از مرگ آمادگی دارید ؟
اگر از کسی این سوال رو بپرسی، ( اگه ناراحت نشد و بد و بیراه حوالت نکرد ) احتمالن سریع پیرمرد یا پیرزنی رو نشون میده و میگه اونها باید آماده باشن نه ما ... ما که هنوز جوونیم و کلی راه داریم ...
ناگفته نماند که این افراد ، معمولن از آدمهای مسن انتظار دارن که تسبیح به دست و سجاده نشین و دست به خیر باشن ...
به این جمله دقت کنید : با این سن اش خجالت نکشید اینکار رو کرد ( وقتی این حرفو میشنوم تعجب میکنم ، یعنی اگه در سن جوانی بود و اینکار رو میکرد بهش ایرادی وارد نبود ! ) بگذریم ...
وقتی برای زیارت اهل قبور میری به سن و سال آدمهای درگذشته نگاه کن ... اینقدر که جوانها از دنیا رفته اند پیران نرفته اند ... عجیبه ، خیلی ها به پیری نمی رسند ...
[ یادمه وقتی بچه بودیم پدر بزرگ برای تشویق با همون لهجه شیرین گیلکی میگفت پیرشیبی ... ( پیر شوی ) اوایل معنیش رو نمیدونستم ... یه روز که معنیش رو پرسیدم بهم گفتن یعنی پیر شوی ... خیلی ناراحت شدم ... آخه این چه دعایی بود ... من اصلن دوست نداشتم پیر بشم ... ولی وقتی بهم گفتن یعنی اینکه عمرت زیاد باشه و به سن پیری برسی مساله برام روشن شد ... ]
دوست من ، به دو روز عمر اطمینانی نیست ... از همین حالا آماده باش ...
شاید به پیری نرسیدیم ...
مطلب از دوست عزیزم گیله مرد
بشنو ای دوست
وقتی آنقدر در زندگی مادی غرق میشویم که
زنگار غفلت بر قلب هایمان می نشیند
و از آسمان غافل می شویم
تصورمان از خوشبختی
متفاوت از واقعیت آن می شود
و چیزی جز سراب نیست
سرابی که بارها از سوی فریب خوردگان آزموده شده
خدایا ...................................
لازم است با تو حرف بزنم ...
می دانم دربیابان دنیا گم شده ام
پس ای مهربان ، راه را نشانم بده
و در این مسیر همراهم باش و یاری ام کن
ای مهربانـ ترین مهربانان عالم ...
مطلب از دوست عزیزم گیله مرد
دل نوشته
*****
آدمهایی
رو میبینم که از نظر مادی هیچ چیز کم ندارن اما هیچ استفاده ای از زندگی
شون نمی کنند ... نه خودشون ازش بهره می برن و نه دست یه آدم محتاج رو
میگیرن که حداقل لذت معنوی رو درک کنن ...
****
در
مسیر کودکی تا بزرگسالی چه بلایی سرمون میاد که گاهی اینقدر سنگ می شیم
؟؟؟ از چه چیزی فاصله میگیرم که اوضاع مون قمر در عقرب میشه ؟
با عرض معذرت از اینکه به سنگ بی احترامی شد ... سنگ هم دلش میشکنه اما آدمها ...
بماند ...
مطلب از دوست عزیزم گیله مرد
عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی